امام خمینی و حوزه؛ کدام "روحانی"، نه؟!
حوزه علمیه قم - در جمع طلاب غیرایرانی
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام به محضر برادران و سروان عزیز. خدا را شاکرم برای توفیقی که به بنده داد تا به محضر شما شرفیاب شوم با احتساب به مخاطب که طلّاب و فضلا و حوزه علمیه و ودوستانی که نماد روحانیت و روحانیون در سراسر جهان تشیّع به یک معنا باید به حساب بیایند عرض بکنیم؛ بحثی را از منظر شهید مطهری و امام در باب حوزه و روحانیت اشاره میکنیم. ما تا به حال مکرر گفتیم و شنیدیم از نقش روحانیت در انقلاب و در جامعه و آن سخن درست است. اینجا آن را میخواهیم بحث کنیم ولی یک تبصرهای را میخواهیم اینجا به آن بزنیم که جای آن در داخل حوزه است، یعنی در جمع طلبگی این سخن را میشود و مناسب است و باید گفت در حضور طلاب نه در غیابشان- که البته خود بنده طلبه هستم در حوزه مشهد و قم بودم و هستم و خواهم بود انشاءا... .
آن عنوانی که اینجا میخواهم بحث کنم تا آنجایی که وقت شود از منظر امام که پاسخ به این سؤال است که کدام روحانی نه؟ تا حالا کدام روحانی شنیدیم و باید هم بشنویم، اما کدام روحانی نه؟ سؤال مهمی است که باید به آن اندیشید. آنچه که عرض میکنم تماماً نقل قول از فرمایشات امام و کمتر توضیح میدهیم و نیازی به توضیح ندارد اما احتیاج به بازخوانی دارد. اینکه بدانیم همه روحانیت در مسیر انقلاب نبودند. روحانیون به دو دسته تقسیم شدند. از آغاز نهضت تا قیام 42 و امروز این مربوط به اینجا نیست در کشورهای خود شما هم همینطور است. روحانیون یک دست نیستند. بخشی از روحانیت نسبت به اصل نهضت بیتفاوت و بیطرف بود بخشی از روحانیت حتی در برابر امام و نهضت ایستاد. اینهایی که ایستادند باز دو گروه بودند. بخشی به علت سوء تفاهم بود که نمیدانستند چه اتفاقی افتاده و دارد میافتد، سادگی بود، بیاطلاعی از سیاست بود، یک بخشی هم منافعی داشتند. ابعاد اجتماعی سیاسی دین کلاً خنثی شده بود، تحریف میشد و از صحنه حذف میشد. یک دستهای از روحانیون زیر نور تعالیم الهی و آموزههای پیامبر اکرم(س) و خط فکری امام تربیت شدند که آنها آمدند در صحنه و صحنه را تغییر دادند. بنابراین این انقلاب، انقلاب روحانیون بود و نبود. انقلاب دستهای از روحانیون بود و انقلاب دستهای از روحانیون نبود. نمیخواهم قصه گذشته را بگویم میخواهم نکاتی را از امام نقل بکنم که این وضعیت مربوط به گذشته نیست مربوط به امروز و فردا هم هست مربوط به کشورهای خود شما هم هست.
این بُعدی که اشاره میکنم این است که حالا یک خطری داریم خطر روحانی بیسواد که نه سواد دینی داشته دارد و نه دانش اجتماعی، امروز نمیخواهم به آن اشاره کنم. آن که میخواهم اشاره کنم خطر دیگری است که به خصوص الآن گرفتارش ممکن است باشیم و قبل از انقلاب هم گرفتارش بودند و آن روحانی بیدرد است. روحانیای که به روحانیت به عنوان یک شغل و منزلت اجتماعی نگاه میکند و بیش از آنکه برای خودش وظیفه تعریف کند برای دیگران وظیفه تعریف میکند برای خودش حقوق تعریف میکند این روحانی از منظر امام، روحانی خطرناکی است. ما دو تیپ، دو نوع روحانی میتوانیم داشته باشیم. این در مورد ما و شما هم الآن میتواند صدق کند. یکی طلبکار از خدا و طلبکار از خلق، عافیتطلب، مدرکگرا، متکبر، تنبل، ترسو، و منتظر اینکه دیگران بیایند و به ما احترام بگذارند این یک تیپ روحانی است که همیشه بوده و الآن هم هست. بعد از این هم خواهد بود.
یک تیپ دیگر روحانی داشتیم و داریم و خواهیم داشت روحانیای که مجاهد، مسئول، درد خدا و دغدغه مردم، «لعلَّک باخعٌ نفسک» فاضل، مهذّب، فداکار، شهادتطلب و بدهکار در برابر خدا و خلق. منتظر مدرک و تصدیق و شغل و عنوان و امتیاز و دعوت و که بیایند دستم را ببوسند و به من احترام بگذارند نیست منتظر است که زباله روی سرش بریزند، آب دهان در صورتش بیندازند، کاری که با پیامبر و پیامبران کردند؛ منتظر است که مدفوع حیوانات در سر و صورتش بریزند، دندانش را بشکنند، در کوچهها راه بیفتند و با سنگ به او بزنند و به او بگویند دیوانه. روحانیت دسته اول در این انقلاب و در هیچ انقلابی هرگز هیچ نقشی نداشتهاند و نخواهند داشت. اگر نقش ضد انقلاب را ایفا نکنند.
روحانیون دسته دوم وارثان انبیاء هستند و یکی از آنها برای یک ملت کافی است. راجع حضرت ابراهیم(ع) میگوییم که خودش یک تنه یک امّت بود.
امام، - عباراتی که میخوانم مربوط میشود به نجف قبل از اینکه انقلاب شروع شود در بحث ولایت فقیهش، وقتی که داشت به حوزه تفهیم میکرد ولایتمداری و ولایتی بودن یک نوع سلب وظیفه از خود نیست یک نوع تعریف وظیفه برای خود است. اینهایی که عرض میکنم مسئولیت روحانی بودن است، به خصوص روحانی شیعی بودن در عصر انقلاب دینی، جنبش بیداری ضد استعماری و این نهضت عظیم تمدنسازی اسلامی، مسئولیت روحانی بودن در زمانه ما و در جهان جدید پساانقلاب.- امام با یک دستهای از این روحانیون روبرو بود در نجف، در حوزه، در قم و این تیپ الآن هم هستند، همه جا، حتی در کشورهای خود شماها هم هستند. خود ما و شما هم گاهی ممکن است مصداقش شویم. امام به آنها در نجف میگفت که مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی، برای تغییر حکومتها این لازمه اعتقاد به ولایت است. ولایت مساوی نیست با حکومت فقط، اعم است از حکومت. اما ولایت بدون حکومت هم نیست. امام به روحانیت میگوید که بروید ارزشهای اسلامی و نظامهای زندگی اسلامی را بنویسید نشر کنید و به مردم با جوانها صحبت کنید شما وظیفه دارید حکومت اسلامی تأسیس کنید، اعتمادبهنفس داشته باشید. بدانید که از عهده این کار برمیآیید. استعمارگران 300-400 سال پیش زمینهسازی کردند، آنها از صفر شروع کردند و امروز بر کل جهان اسلام مسلط شدند. شما هم از صفر شروع کنید. از جنجال چند نفر غربزده و نوکرهای استعمار نترسید. اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس میخوانند و کاری به اجتماع و سیاست ندارند باید دیانت از سیاست جدا باشد این را که علمای اسلام نباید در امور اجتماعی دخالت کنند استعمارگر شایع کرد این را بیدینها میگویند، مگر زمان پیامبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن عده، یک عده روحانی بودند یک عده سیاستمدار؟
در جای دیگر در باب اینکه چه کسانی سهولالاسلام هستند و این لقبهایی که فرمود برای خودتان میگذارید، و امام یک جایی میگوید خودمان به هم بگوییم حجتالاسلام، حسنالاسلام و ثقهالاسلام و ... بعد به وظایفمان را عمل نکنیم. میپرسد که حِصنُالاسلام است؟ که دژ دفاع اسلام است؟ اینها برچسب و حرف است یا عمل است؟ امام میگوید که این روایتی که مؤمنین حصولالاسلام فقها و علما دژ اسلام هستند؛ امام این را به عنوان ادلّه ولایت فقیه طرح میکند و بعد میگویند که این معنیاش این است که فقها فقط این نیست که فقها چه اختیاراتی دارند بلکه قبل از آن میگوید که فقها و عالِم دین چه وظایفی دارند؟ میگوید شما موظف هستید نگهبان عقاید و احکام و نظامات و عزت اسلام باشید. این فرمایش امام(ع) جنبه تشریفات ندارد. ببینید اینها حرفهایی است که در نجف زده قبل از انقلاب زمانی که داشتند دکترین ولایت فقیه را در درس خارج فقه تدوین میکرده است. امام میگوید این که حصولالاسلام است که تشریفات نیست مثل تعارفاتی نیست که ما و شما به یکدیگر میکنیم. من به شما شریعتمدار میگوید شما هم به من میگویید؛ مثل اینکه پشت پاکت مینویسیم حضرت مستطاب حجتالاسلام.
اگر روحانی و فقیه کنج منزل بنشیند و به وظیفهاش عمل نکند از ارزشهای قوانین و اسلام دفاع نکند و نشر ندهد و دخالت در سرنوشت مسلمین و دفاع از حقوق مسلمین نکند، آیا به او حصنالاسلام گفته میشود؟ او حافظ اسلام است؟ اگر رئیسی به مأمورش گفت برو فلان ناحیه را صیانت و حفظ کن آیا او میتواند برود به خانه بخوابد تا دشمن بیاید آنجا را از بین ببرد یا باید با تمام هستیاش دفاع کند از دین؟ جان و مال و آبرویش و آسایشش را همه را فدا کند. امام میفرماید که بعضی از ما داریم نان دین میخوریم و کار دنیا میکنیم. در حالی که آن که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) از ما خواستهاند این است که ما سپر دین شویم نه دین سپر ما. ما نشستیم سر سفره دین و از قِبَل دین عنوان و نام و جاه و احترام بگیریم یا فدا شویم برای دین. امام میگوید دو تیپ روحانی داریم یکی روحانیای که عزت و احترام اجتماعی و منزلت اجتماعی به نام دین میگیرد اما برای دین فداکاری نمیکند، جان و مال و آبرویش، دنبال ریاست و احترام و امکانات است. یکی روحانیای است که میگوید که همة من، جان و مال و سر و آبرو و همه من و خانواده من فدای دین، فدای اسلام. فدای دفاع از ارزشهای اسلام و عدالت.
امام در بحثش میگوید روحانی برای دین، نه دین برای روحانی. روحانی فدای دین نه دین فدای روحانی. میگوید حصنالاسلام باشید اگر بگویید ما فیالجمله از بعضی از احکام اسلام صیانت میکنیم من از شما سؤال میکنم آیا قوانین اسلام را اجرا میکنید در کشور؟ فداکاری میکنید از جان و مالتان برای اجرای اسلام؟ نه. به شما میگوییم شکافی در اینجا ایجاد شد وقتی که شما وظیفه نگهبانی از اسلام را داشتید قسمتی از دیوار خراب شد شما از مرزهای مسلمین از سرزمینهای اسلامی که به اشغال اجانب درآمده و تمامیت ارضی کشورهای اسلامی را حفظ میکنید؟ نه. کار ما دعاگویی است. – اینها را که میخوانم عین جملات امام است- قسمت دیگر دیوار هم فرو ریخت، شما از ثروتمندان حقوق فقرا را میگیرید و به آنان میرسانید؟ وظیفه اسلامی شماست که از اغنیاء و سرمایهداران بگیرید و به دیگران بدهید! نه؛ اینها به ما مربوط نیست انشاءالله دیگران میآیند انجام میدهند. بعضیها میگویند انشاءا... آقا میآیند خودشان انجام میدهند. گفت تا آقا نیامده میگوییم انشاءالله آقا میآیند وقتی هم که آقا آمدند میگوییم دیگر خود آقا آمدند ما دیگر وظیفه نداریم در حضور ایشان. نه به ما مربوط نیست انشاءالله دیگران انجام میدهند. دیوار دیگر هم خراب شد شما ماندید مثل شاهسلطان حسین و اصفهانش، این چه حصنالاسلامی است که هر گوشهای را به این آقای حصنالاسلام عرضه میکنیم عذرخواهی میکند. معنای حصن و دژ اسلام همین است؟ اینکه گفتهاند فقها حصونالاسلام هستند یعنی مکلّف هستند اسلام را حفظ کنند، زمینه را فراهم کنند تا حافظ اسلام باشند، این از اهمّ واجبات است و این از واجبات مطلق است نه مشروط؛ اینکه بگوییم شرایطش نیست منتظر میایستیم تا شرایط پیش بیاید اگر شرایط پیش آمد فداکاری میکنیم اگر شرایط نبود نمیکنیم. شرایط ندارد، شما باید فداکاری کنید تا شرایط ایجاد بشود. شما مأمور به ایجاد شرطش هم هستید. شما همان کاری که حوزههای دینی به فکر باشند خود را مجهز کنند به قدرت که بتوانند واقعاً حافظ قرآن باشند چنانچه رسولالله(ص) و ائمه(ع) بودند. ما تمام جهات را کنار گذاشتیم فقط مقداری از احکام فردی را گرفتیم «خَلَف اَن سَلَف» همان را مباحثه میکنیم و بسیاری از مباحث اجتماعی اسلام جزء علوم غریبه شده است. اصلاً اسلام غریب است. از اسلام فقط اسمی مانده است.
نکتة سوم در باب امر به معروف و نهی از منکر، که وظیفة اجتماعی ماست که چه باید کرد در این باب؟ ایشان میگوید اگر شما امر به معروف و نهی از منکر را همین یک وظیفه را روحانیت در جهان اسلام درست انجام دهد، همة کارها درست میشود و فرائض دیگر برقرار خواهد شد اگر امر به معروف و نهی از منکر اجرا شود ظالمان و عمّالشان نمیتوانند اموال مردم را بگیرند و به میل خود صرف کنند، حقوق مردم و مالیاتها را تلف کنند، مخالفت با ظالم کنید این است امر به معروف و نهی از منکر در رأسش. ما امر به معروف و نهی از منکر را در دایره کوچکی قرار دادیم مواردی که ضررهایش فقط فردی است در ذهن ما فرو رفته، منکرات همینهایی است که میبینیم در اتوبوس نشستهایم موسیقی گرفتهاند، فلان قهوهخانه کار خلاف شد، وسط بازار کسی روزه خورد، همین منکرات را باید نهی کرد، به منکرات بزرگتر توجه ندارید، رژیم ظالم و حاکم بر جهان اسلام. آنهایی که دارند حیثیت اسلام را از بین میبرند حقوق ضعفا را پایمال میکنند آنان را نهی از منکر کنید اگر یک اعتراض دستهجمعی به ظالمان که خلافی مرتکب میشوند اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامی بشود یقیناً دست برمیدارند اگر نطقی ایراد کنید از سراسر کشور آنها عقبنشینی میکنند، خیال میکنید میتوانند عقبنشینی نکنند؟ نمیتوانند من اینها را میشناسم من میدانم اینها چهکارهاند؟ خیلی ترسو هستند. عقبنشینی میکنند لیکن وقتی میبینند ما از آنها بیعرضهتر هستیم جولان میدهند و الا آنها ترسو هستند وگرنه چون ما از آنها ترسوتریم آنها مسلط هستند.
راجع به مقدّسنماها؛ خوب امام خودش در رأس مقدّسین هستند، در رأس اهل تقوا و اهل معناست، در رأس مؤمنین و زاهدین و شبزندهداران است، ما کمتر روحانی حتی در مراجع مثل امام در این حد از این معنویت داشتیم در عین حال با مقدسنماها و ریاکاران شدید درمیافتند. عبارات امام:
میگوید با تبلیغات تلاش کردند اسلام را کوچک و محدود کنند. وظایف فقها و علما را فقط به کارهای جزئی محدود کردند به گوش ما خواندند که روحانی فقط مسئله بگوید و تکلیف دیگری ندارد. بعضیها هم نفهمیده باور کردند و گمراه شدند ندانستند که اینها نقشه است تا استقلال کشورهای اسلامی از بین برود و بر همه کشورهای اسلامی مسلط شوند. شما به حوزههای علمیه نگاه کنید، آثار این تبلیغات استعماری را در حوزهها ببینید. افراد مهمل، بیکاره، تنبل و بیهمتی را میبینید که فقط مسئله میگویند و دعا میکنند، کار دیگری از آنها ساخته نیست. به افکار و رویههایی در درون حوزه برخورد میکنید که آثار همین تبلیغات است اینکه بله حرف زدن هم منافی شأن آخوند است مجتهد باید بلد نباشد حرف بزند فقط «لاالهالّاالله» بگوید. این غلط است این برخلاف سنت رسولالله است. خداوند از سخنگویی از بیان و قلم در سورة «الرحمن» تجلیل کرده است بیان برای نشر احکام و تعلیم اسلام با نطق و بیان است که میتوان دین را به مردم آموخت رسول اکرم(ص) و حضرت امیر(ع) خطبهها ایراد میکردند و مرد سخن بودند. اینگونه افکار ابلهانه که در ذهن بعضی وجود دارد به استعمارگران و دولتهای فاسد کمک میکند که وضع کشورهای اسلامی را همینطور نگه دارند و از نهضت اسلامی جلوگیری کنند. اینها افکار جماعتی است که به مقدسین معروف هستند اما اینها مقدسنما هستند نه مقدس.
در باب اینکه فقط بنشینیم و بحث طلبگی بکنیم و به واقعیتهای اجتماعی در کنارش توجه نداشته باشیم میگوید این مقدسنماها را باید بیدار کرد و نصیحت کرد. به آنها بگویید مگر خطر را نمیبینید مگر نمیبینید اسرائیلیها میزنند و میکشند و انگلیس و آمریکا کمک میکنند و شما نشستهاید تماشا میکنید بیدار شوید به فکر علاج بدبختیهای مردم باشید. مباحثه به تنهایی فایده ندارد مسئله گفتن به تنهایی دردی دوا نمیکند، اسلام را دارند از بین میبرند، خاموش ننشینید مثل مسیحیها که نشستند درباره روحالقدس و تثلیث بحث کردند تا آمدند آنها را گرفتند و از بین بردند. بیدار شوید، به واقعیتهای اجتماع نگاه کنید، به مسائل روز توجه کنید، خودتان را مهمل بار نیاورید شما با این اهمالکاری و تنبلیها میخواهید ملائکه بالهای خودشان را زیر پای شما پهن کنند؟ مگر ملائکه تنبلپرورند؟ ملائکه بالشان را زیر پای امیرالمؤمنین پهن میکنند چون مردی است که به درد اسلام میخورد. بعد ایشان میآید از تصفیه حوزه حرف میزند. میگوید حوزههای روحانیت محل تدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبری مسلمانان است،. جای فقهای عادل و فضلای فاضل و مدرسن و طلاب، جای آنهاست که امانتدار پیامبرانند بدیهی است که امانت الهی را نمیتوان دست هرکسی داد، ایشان میگوید باید تصفیه کنیم باید در حوزه کسانی باشند که دنیاطلب نباشند، برای دنیا دست و پا نکنند، اگر کسانی دنبال منافع و قدرت و ثروت و شهرت ریاست هستند اینها امینالله نمیشوند، اینها حق ندارند روحانی شوند، بروند یک کاسبی و یک شغل دیگری، امام میگوید چه کسی گفته بیایید طلبه شوید اگر دلت در دنیاست؟ اگر دنبال ثروت و قدرت و شهرت و ریاستی چه کسی به شما میگوید بیایی روحانی شوی؟ اینجا شغل نیست. بعد راجع به روحانیونی که سکوت میکردند و ظلمه میکردند ببینید امام چه میفرماید، امام میفرماید جوانهای ما عمامه اینها را بردارند اینها حق ندارند معمم باشند عمامه این آخوندهایی که به نام فقیه اسلام و به اسم علمای اسلام مفسده میکنند باید برداشته شود من نمیدانم جوانها ما در ایران مردهاند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم اینطور نبود، چرا عمامه اینها را بر نمیدارید؟ من نمیگویم بکشیم اینها قابل کشتن نیستند لکن عمامه را از سرشان بردارید. مردم موظف هستند، جوانهای غیور ما در ایران موظف هستند این نوع آخوندها را که معمم در جوامع ظاهر میشوند و با عمامه میآیند لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند، - میگوید خیلی کتک نزنید یک کمی اشکالی ندارد!- لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند لیکن عمامههایشان را بردارید نگذارید معمم ظاهر شوند. میگوید آخوندی که اهل دنیاست، آخوندی که دنبال شکم و شهوت و قدرت و ثروت است، آخوندی که پای ظلم امضاء میگذارد و حکم فاسد و استعمار و استبداد را تأیید میکند امام میگوید این عمامهاش را بردارید. علمای اسلام از اینها منزه هستند. در این دستگاهها نبودهاند اینهایی که به دستگاهها وابستهاند مفتخورهایی هستند که خود را به علما و مذهب بستهاند حسابشان جداست، مردم هم اینها را میشناسند.
عبارت دیگری که ایشان میگوید که حوزه تکان بخورد، البته از این اصلاحات بعد از انقلاب شد، حوزه قبل از انقلاب خیلی مشکلات داشت، الآن بخش مهمیاش حل شده است، ولی همهاش حل نشده، همه جا حل نشده، امام میفرماید تا فرصت از دست نرفته و تا دشمن بر همه شئون دینی و علمی شما مسلط نشدهاند فکری کنید، بیدار شوید، بپا خیزید، مرحله اول در تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح خود است در حوزههای علمیه نظم و انضباط برقرار کنید. بعد ایشان میآید سراغ مسائل اخلاقی و معنوی. این عبارات را من نباید بخوانم باید کسی که خودش اخلاقی و معنوی است بیاید بخواند ولی آنقدر مشکلات داریم و این حرفها فراموش شده است من به خودم این جسارت را دادم که این فرمایشات امام را بیایم اینجا بخوانم که ببینید این امام چهطور نسبت به این مسئله حساس است و تهذیب نفس که میگوید آخوند دنیاطلب، آخوند راحتطلب، آخوند ترسو، آخوندی که برای پول و خانه و راحتی، برای زن و زندگی، برای شهرت دست از تکلیفش برمیدارد، سازش میکند، سکوت میکند، این طبق وعده پیامبر اکرم(ص) در قعر جهنم است، برای این مجبورم که این عبارات را بخوانم.
امام اول سال درسی در نجف خطاب به طلبهها این را میگوید: میگوید یک سال دیگر از عمر ما گذشت شما جوانان رو به پیری و ما پیران رو به مرگ میرویم. در این یک سال شما به تحصیلات علمی خود واقف هستید میدانید چقدر درس خواندید و پایههای علمی خود را بالا بردید، بحث علم و... به جای خود، لازم هم هست؛ لکن راجع به تهذیب اخلاق و تهذیب نفس چه کردید؟ چه قدم مثبتی برداشتهاید؟ به فکر اصلاح خود هستید؟ برنامهای در این زمینه داشتید؟ متأسفانه باید عرض کنم کار چشمگیری نکردید، شما و ما در جهت اصلاح و تهذیب خود قدم بلندی برنداشتید، متأسفانه در مراکز علمی به این مسائل ضروری کمتر توجه میشود، علوم روحانی و معنوی رو به کاهش میرود، ترس آن است که حوزههای علمیه در آینده نتوانند علمای اخلاق و مربیان مهذّب و مردان الهی تربیت کنند. همه بیفتند دنبال مدرک و ریاست و شهرت و... مردان خدا کجایند؟ کسانی که به تعبیر روایت وقتی مردم چهرهشان را میبینند به یاد خدا بیفتند آنها کجایند؟ - همه مدرکدار شدیم، همه مدرک طلبهها هم که دارند همهشان مدرک دکترا میگیرند ماشاءالله- میگوید: شما که امروز در این حوزهها تحصیل میکنید و فردا میخواهید رهبری و هدایت جامعه را به عهده بگیرید، خیال نکنید تنها وظیفه شما یاد گرفتن مشتی اصطلاحات است اگر خدای نخواسته در مرکز علم خود را اصلاح نکردید، معنویت کسب نکردید، به هرجا که بروید العیاذبالله مردم را منحرف میکنید، به اسلام و روحانیت بدبینشان میکنید، شما وظایف سنگینی دارید، اگر در حوزه به وظایف خود عمل نکنید، میگوید اگر آدم نشوید و خودتان را آدم نکنید، فقط دنبال یاد گرفتن چند اصطلاح و مسائل اصول فقهی باشید در آتیه برای اسلام و مسلمین مضرّ خواهید بود، فقیهی ولی مضرّ، امام جماعتی، خطیبی ولی مضرّ به ضرر اسلام؛ میگوید العیاذبالله موجب گمراهی مردم میشوید اگر به سبب رفتار ناروای شما یک نفر گمراه شود و از اسلام برگردد، مرتکب اعظم کبائر شدهاید- به طلبهها در نجف میگوید و به ما و شما- مشکل است حتی توبه شما قبول شود، معلوم نیست توبهتان قبول شود چون یک عدهای را منحرف و ضایع کردهاید آنها که دیگر اصلاح نمیشوند حالا توبه کن، آنها چه؟ آنها بدبین شدند، چنانکه اگر به دست شما یک نفر هدایت یابد بهتر است از آنچه آفتاب بر آن میتابد، وظایف شما غیر از وظایف عامه مردم است، چه بسا اموری برای مردم مباح و حلال است و برای شما حرام است. مردم ارتکاب بسیاری از امور حلال را هم از شما انتظار ندارند، حتی بعضی حلالها را هم میگوید بر روحانی حرام است دنبال هر حلالی نباشید بر بقیه مردم حلال است ولی بر تو حلال نیست، چه رسد به اعمال پست نامشروع و دنیاطلبی که اگر خدای ناخواسته بین شما رایج شود، مردم را به اصل اسلام و کل روحانیت بدبین میکند.
میگوید اگر مردم از یک روحانیت و آخوند انحراف ببینند نمیگویند یک آخوند منحرف است میگوید آخوندها منحرف هستند همهشان! در حالی که راجع به بقیه مشاغل این را نمیگویند مثلاً یک پزشکی یک خطایی بکند یک کاسبی خطا بکند میگوید یک کاسب خطاکار ولی اگر روحانیای یک خطایی بکند میگویند روحانیون اینطور هستند، یک روحانی ببینند ضعف نفس در مسائل مالی یا شهوت یا ریاستطلبی، تکبر میگویند آخوندها اینطوری هستند چون شما را نماینده دین میبینند. بعد امام روایاتی را نقل میکنند که: وقتی جان به حلقوم میرسد دیگر جای توبه برای شما و عالِم نیست، توبه عالِم سخت پذیرفته میشود، توبه مردم عادی راحتتر پذیرفته میشود، اینها همه روایت است. پیامبر(ص) فرمودند فقها امین پیامبران هستند «ما لم یدخوا فیالدنیا» تا وقتی اهل دنیا نباشند و الا آخوند اهل دنیا، آخوندی که دنبال شهرت و ریاست و قدرت است و اینها برایش هدف است اینها وارث پیامبر که نیستند هیچ، پیامبر(ص) فرمودند «فاحذروهم» بپرهیزید از آنها نسبت به دینتان، دین شما در خطر است این نوع روحانیون دینتان را به خطر میاندازند، اینها دشمن دین هستند کسانی که دنبال قدرتها هستند برای اینکه منافع خودشان، به حقیقت دین کاری ندارند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: عالِم عالِم نیست الّا که «لا یغارُّوا علی کثره الظّالم و لا سبق مظلوم» عالمی که برایش فرق نمی کند که چه کسانی گرسنهاند و چه کسانی سیر هستند، عدالت اجتماعی و اقتصادی هست یا نیست این عالِم نیست، خداوند از علما پیمان گرفته است. «ان لا یغارّوا»، «لایغارّوا» یعنی چه؟ یعنی آرام نگیرند، قرار نگیرند، سازش نکنند که بیعدالتی را میبیند و سکوت کند و توجیه کند این خلاف پیمان الهی عمل کرده است. این نصّ امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه است. و این روایت را امام در بحثها ولایت فقیه در نجف میخوانند که 70 گناه از جاهل آمرزیده میشود ولی 1 گناه از عالِم هنوز آمرزیده نمیشود، درست است عالِم پاداش کارش بیش از جاهل است ولی عذابش هم بیشتر است، هر دوی آن بیشتر است. فرمود: «إنَّما توبه علی الله للذین یعملون سوء بجهاله» توبه برای آنهایی است که جاهلانه انجام دادهاند توبه برای عالِم خیلی مشکل است. پیامبر(ص) فرمود که دو گروه از امت هستند که اگر اینها صالح باشند امت صالح است فاسد شوند امت خراب میشود، جامعه خراب میشود یکی حاکمیت «العلماء و الامراء»، علما و در رأسشان علمای دین و حاکمیت. اگر کشورهای اسلامی الآن مشکل دارند برای این است که حاکمانشان و روحانیونشان مشکل دارند به نصّ صریح پیامبر اکرم(ص). اگر جوامع اسلامی زیر بار ذلّت و استعمار و استبداد و عقبماندگی و دروی از اخلاق و علم و آزادی و استقلال هستند برای اینکه حکومتها فاسدند و علما فاسد هستند. روحانیون و حکومتها فاسد هستند. نه حکومتها تابع قوانین و ارزشهای اسلامی هستند نه روحانیون به وظایفشان عمل میکنند این نصّ صریح پیامبر اکرم(ص) است و امام در نجف در بحث ولایت فقیه این را میآورد.
در روایت دیگر از پیامبر اکرم(ص) است که اهل جهنّم از بوی تعفّن روحانیای که به وظیفهاش عمل نکرده و خیانت کرده به وظیفهاش برای دنیا، آنها در عذابند و میگویند عذاب جهنم بس نبود و باز عذاب دیدن اینها در جهنم برای ما گذاشتید. این عذاب روحانی فاسد که امام باز به این روایت اشاره میکند.
از آن طرف هم البته عالِم درستکار آن همه پاداش، که نگاه به چهرهاش عبادت است، نگاه به در خانه عالِم عبادت است آن هم هست دوطرفش را باید دید. امام میگوید من تجربه کردم میگوید هماکنون در تهران فیالجمله اطلاع دارم محلّات با هم فرق میکنند، در محلهای که یک عالِم روحانی مهذّب منزّه زندگی میکند مردم آن محلّه صالح و باایمانند، در محلّهای که یک روحانی آخوند منحرف فاسدی است که معمم شده، امام جماعت شده، دکّانی درست کرده است طایفهای را فریب داده، مردم آن محلّه آلوده و منحرف هستند. این آلودگی است که از بوی تعفن آن اهل جنم اذیّت میشوند این تعفّن عالِم سوء، عالِم بیعمل و عالِم منحرف است این تعفّن در همین دنیا به بار آمده است، ریشهاش همینجاست، در جهنم ظاهر و علنی میشود؛ یک نفر آدم عامی و عوام نمیتواند اینقدر فساد و آلودگی در جامعه اسلامی به بار بیاورد، عوام هیچوقت به خودشان اجازه نمیدهند ادعای امامت و مهدویت کنند و فرقهسازی کنند یا ادعای نبوت و اولوهیت کنند، آخوند فاسد این کار را میکند، میدانید تمام این فرقههای مذهبی که درست شد از بابیت و بهائیت فرقههای مختلف در کشورهای اسلامی معمولاً 90درصد در رأسشان یک آخوند فاسد است. یک کسی هم که کمی با درسهای حوزوی و علمی همینطوری آشنا شده ولی دین ندارد، آخوند بیدین. امام میگوید این آدم فاسد است که دنیا را به فساد میکشانند، دینسازان حرفهای در کسوت روحانی بودند آنهایی که دینسازی کردند و باعث گمراهی جمعیتهای انبوه شدند بیشترشان اهل بودند بعضی از آنها در همین مراکز علمی ما تحصیل کردند و حتی ریاضت هم کشیدند. رئیس یکی از همین فِرَق باطله در همین حوزهها تحصیل کرد لکن چون تحصیلاتش توأم با تهذیب و تزکیه نبود در راه خدا قدم بر نمیداشت میخواست دنیایش را از قِبَل دین و روحانیت تأمین کند و خباثت را از خود دور نکرده بود اینها همه رسوایی به بار آورد اگر خباثت را از نهادمان بیرون نکنیم هرچه درس بخوانیم و تحصیل کنیم فایده که ندارد ضررها دارد، علم وقتی در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث به بار میآورد و شجره خبیثه میشود. هرچه این مفاهیم علمی در قلب سیاه و غیر مهذّب انباشتهتر شود حجاب و خطر بیشتر است. در نفسی که مهذّب نشده علم حجاب است همین علم نور نیست، «العلمُ نورٌ یقظفهالله فی قلب من یشاء» همان «العلم نورٌ» میشود «العلم هو الحجاب الاکبر» علم هم پس لزوماً نور نیست برای بعضی ماها علم حجاب است. میگوید علم توحید هم اگر برای غیر خدا باشد از حُجُب ظلمانی است چون اشتغال «اَن ما سویالله» است اگر قرآن را با 14 قرائت حفظ باشید و بخوانید جز دوری از خدا چیزی ندارد وقتی که خدا اینجا نیست و فقط سر زبان ما خداست. میگوید قرآن را با 14 قرائت حفظ کن کافری. گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم حوزوی و شرعی هستید و فقه که اشرف علوم هست دیگر راحت هستید و به وظیفه خود عمل کردید، اگر اخلاص ندارید، اگر اخلاص و قصد قربت به خدا ندارید همه این علوم هیچ فایدهای که ندارد تحصیلات شما وقتی برای خدا نیست برای مقام و مسند و عنوان و شخصیت است همه این علوم و همین فقه برای شما وزر و وبال است، این اصطلاحات اگر برای غیر خداست هرچه بیشتر باشد به ضرر دنیا و آخرت و همه مسلمین است. دانستن اصطلاحات اثری ندارد علم توحید هم به درد نمیخورد و وبال است اگر با صفای نفس نباشد، چه بسا افرادی که عالِم به توحید بودند و مردم را منحرف کردند چه بسا افرادی که همین اطلاعات شما را بسیار بهتر از شما بلد بودند ولی چون اصلاح نشدند وارد جامعه که شدند بسیاری را گمراه کردند این اصطلاحات خشک درسی اگر بدون تهذیب نفس باشد هرچه در ذهن شما انباشته شود تکبّر و نخوت در دایرهی نفس شما قویتر میشود و عالِم تیرهبختی که باد تکبّر بر او چیره شده، خودش را نمیتواند اصلاح کند چگونه جامعه را اصلاح کند. بعد از سالها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعی و برخورداری از حقوق شما سدّ راه پیشرفت اسلام میشوید چون دنبال راحتی و منافع خودت هستی دنبال پیشرفت دین نیستید. ملتها را گمراه میکنید ثمرهی این درس و بحثها، این سالهای بودن در حوزه این میشود که شما نمیگذارید حقیقت قرآن به بشر عرضه شود، شما مانع هستید، شما نمیگذارید، من نمیگویم درس نخوانید، اگر بخواهید عضو مؤثری باشید ملتها را رهبری کنید از اساس اسلام دفاع کنید باید درس بخوانید و پایهی فقاهت را در پایه فقاهت صاحبنظر باشید، اگر درس نمیخوانید حرام است در مدرسه بمانید. نمیتوانید از حقوق شرعی محصّلین علوم اسلامی استفاده کنید و دنبال منافع خودتان باشید و درس نخوانید؛ اما اگر در مسائل فقهی – اصولی زحمت میکشید به مراتب بیش از آن در راه اصلاح خود بکوشید. هر قدمی برای علم باید قدمی برای کوبیدن نفس، تقویت قوای روحانی و تحصیل تقوا و معنویت باشد تا پایان عمر در مقدمات نمانید؛ به نتیجه بچسبید تمام این درسهایی که میخوانید مقدمه است، هدف تهذیب نفس است، هدف آموختن فضایل و معارف الهی است، درس و بحث بهانه است، مقدمه است. - البته مقدمة لازم است، بدون درس و بحث نمیشود به آنجا رسید، مثلاً اگر کسی بگوید خوب اینها مقدمه است ما مستقیم برویم سراغ ذیالمقدمه هر دو با هم است، ما امروز واعظ شدم و من میخواهم از قول امام، چون امام امروز دارد ما را موعظه میکند اینها را باید بخوانیم و بدانیم، فقط بحثهای روشنفکری کافی نیست اینها هم لازم است- امام میگوید اگر الآن خودمان را اصلاح نکنیم بعد که از حوزه برویم وارد جامعه شویم دیگر خودمان را نمیتوانیم اصلاح کنیم بعد برمیگردم شهر خودم کشور خودم آنجا خودم را اصلاح میکنم. میگوید اگر اکنون که فارغالبال هستید در مقام اصلاح خود بر نیایید آن روزی که جامعه به شما روی آورد دیگر نمیتوانید خود را اصلاح کنید، مرید پیدا میکنید مردم جلوی پایتان بلند میشوند دیگر آن وقتها حال اصلاح کردن خودت را نداری، مریدها هستند، رقابتها شروع میشود، آن وقت خیلی چیزهاست که شما را بیچاره میکند، یکی از آنها که شما را بیچاره میکند همین ریش و عمامه است، - گوش کنید- یکی از چیزهایی که بیچاره میکند برای بعضی همین ریش و عمامه است وقتی عمامه کسی بزرگ شد و ریشش بلند شد اگر مهذّب نباشد از تحصیل باز میماند و بعد مشکل است که بتواند نفس اماره را زیر پا بگذارد، میگوید یک کمی عمامهها بزرگ میشود، ریشهها هم بلند میشوند، خودت هم را اصلاح نکردی، بعد در آینه نگاه میکنی و میگویی عجب محاسنی! عجب ظاهری! چقدر علمایی است! بعد خودت را اصلاح نکردی، مثل بقیه مردم هستی دیگر وقت نیست و دیگر حال و ارادهی اصلاح نیست، امام میفرماید تا عمامههایتان بزرگ نشده و ریشهایتان سفید نشده خودتان را آدم کنید و اصلاح کنید- اینها عین عبارات امام است- میگوید مراقب باشید، میگوید شیخ طوسی(علیه الرحمه) در سن 52 سالگی میرود در درسی شرکت میکند در حالی که در 23 سالگی تهذیب و بعضی از کتابهایش را نوشته در 52 سالگی میرود با تواضع پای درس مرحوم سیدمرتضی(علیهالرحمه) مینشیند و نمیگوید که من کجا و تو کجا؟ برای این است که خودش را ساخته، خدا نکند پیش از کسب ملکات فاضله و تقویت قوای روحانی، پیش از اصلاح اخلاقی ریش انسان کمی سفید و عمامهاش بزرگ شود خدا نکند؛ که دیگر از استفادههای معنوی و علمی و همه برکات باز میماند خودش فریب قیافهی خودش را میخورد، تا ریشش سفید نشده کاری کنید. خدا نکند انسان، روحانی پیش از آنکه خودش بسازد و آدم شود جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیت پیدا کند، خودش را میبازد، خود را گم میکند، قبل از اینکه اختیار از کف شما برود خود را بسازید و اخلاق حسنه و رذایل را و این رذیلتها را از خودتان دور کنید در بحث و درس و زندگیتان اخلاص داشته باشید، اگر در کارها نیت درست نباشد از درگاه خداوند دور میشوید با همین فقه و اصول و تفسیر؛ طوری نباشد پس از هفتاد سال که نامه اعمال ما را باز میکنند ببینند هفتاد سال در حوزه از خدا دور شدیم، هفتاد سال در حوزه از خداوند عزّوجلّ دور شدیم. مواظب باشید مبادا 50 سال در حوزهها با عرق جبین جهنّم کسب کنید؛ به فکر باشید؛ در زمینهی تزکیه نفس برنامه بریزید استاد اخلاق برای خود معیّن کنید، جلسه وعظ و خطابه برای خود تشکیل دهید، اگر حوزهها از داشتن مربی اخلاق و جلسات اخلاق خالی باشد محکوم به فناست، چطور شد فقه و اصول مدرس میخواهد، درس و بحث میخواهد، هر علم و صنعتی میخواهد ولی علوم معنوی و اخلاقی که هدف بعثت انبیاست و لطیفترین علوم است به تعلیم و معلّم نیاز ندارد؟ انبیاء آمدند آدم تربیت کنند، نیامدند که اصطلاحات یاد بدهند، اینها مقدمه و وسیله است هدف آن است. بعد ایشان میگوید در اثر کمبود علوم معنوی در حوزهها، کار به اینجا رسیده که مسائل دنیوی و مادی در روحانیت رخنه کرده است.- تازه این را امام 15 سال قبل از انقلاب در نجف میگوید که اصلاً حوزه و علما چیزی نداشتند- بسیاری از معنویت و روحانیت دور هستند درون حوزه، اصلاً نمیدانند معنویت یعنی چه؟ اصلاً نمیدانند روحانی چه وظیفهای دارند؟ بعضیها فقط در صددند چند کلمه یاد بگیرند بروند در شهر خود یا جای دیگری یک جاه و مقامی، دستگاهی به هم بزنند، آقا بشوند با دیگران و رقبا دست و پنجه نرم کنند، فلان آقا را کنار بزنند و خودشان بیایند، مانند آن کس که گفت "بگذار شرح لمعه را بخوانم میدانم با کدخدا چه بکنم!" طوری نباشد که از اول هدف شما از تحصیل گرفتن فلان مسند و فلان مقام باشد و بخواهید رئیس فلان جا و آقای فلان دِه بشوید، اینها نفس است، این همان شیطان است ولو با ظاهر دینی و مذهبی و آخوندی جلو میآید. برای خودتان و جامعه اسلامی جز بدبختی و زیان چیزی نخواهید داشت، بعد میگوید که خودتان را اصلاح کنید که وقتی رئیس جامعهای و یا طایفهای شدید آنها را نیز بتوانید اصلاح کنید، هدفتان خدا باشد نه خودتان، اگر هدفتان خدا باشد خداوند کاری میکند که مردم مرید شما بشوند. نمونه زندهی این، خودِ امام بود. ما روحانیای داشتیم که برای اینکه مرید پیدا کنند به وظیفه دینیشان عمل نمیکنند. الآن هم فراموش شدند مردم هم از آنها یادی نمیکنند. امام هیچوقت هدفش این نبود که مردم مرید او شوند. فقط هدفش خدمت به خدا و خلق بود و ادای وظیفهاش بود، ولی خداوند مردم را مریدش کرد چون خداوند وعده داده است «ان الذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهمُ الرحمنُ ودّا» خدا گفته شما به وظیفهات روحانی عمل کن، دنبال مرید نباش مرید هم پیدا میشود ولی تو به وظیفهات عمل کن. بعد ایشان میگوید دستهای ناپاکی آمدند گفتهاند منبر رفتن و بحث کردن در شأن روحانی نیست، توی مردم بودن در شأن روحانی نیست، معنویت و اخلاقیات علمی نیست، حوزههای ما را فاسد و ساقط کردهاند. دستهبندیها و خودخواهیها، اختلافات رخنه کرد، روحانی به جان روحانی بیفتد و اینها باعث میشود که مردم به کلّ روحانیت بدبین بشوند. وقتی ببینند دوتا روحانی در یک شهر بر سر ریاست، بر سر امامت در مسجد با هم دعوا دارند، این میگوید من باید امام باشم و رئیس اینجا هستم آن میگوید من باید باشم. ملت انتظار دارند شما روحانی باشید، خوب روحانی باشید، حزبالله باشید، از زرق و برق دنیا بپرهیزید، توجه به ماوراءالطبیعه کنید، قرآن را بازیچه خود قرار ندهید، برای رسیدن به مقاصد شوم و اغراض دنیایی کسانی دین را به صورت دکّان درآوردهاند شما مسئول هستید. این هم یک عبارت.
عبارت دیگر امام، میگوید: خود را بازی ندهید که تکلیف شرعی من اقتضا میکند مثلاً فلان جا بروم رئیس شوم و... شیطان برای شما تعیین تکلیف کرده، به نام خدا نوشته است. میگوید خیلی کارهایی که میکنید حرفهایی که میزنید خودتان میفهمید که غلط است به خاطر خودخواهی است، ولی میگویید این تکلیف شرعی است امام میگوید نخیر این تکلیف شیطان است تکلیف شرعی نیست، بعد امام شاخص میدهد: میگوید بعضی وقتها میبینید یک کاری خوب است، اگر خودت نکنی کسی دیگر آن کار خوب را بکند شما به جای اینکه خوشحال شوید ناراحت میشوید امام میگوید این یکی از علائمی است که به جای خدا شیطان با تو سخن گفته است و الّا اگر تو میخواهی که یک خدمتی انجام شود چه به نام تو چه به نام کس دیگری، ولی میگویی نه این کار خوب است به شرطی که من انجام دهم، میگوید اگر دیدید یک عمل صالحی باید انجام شود ولی به دست تو و به نام تو انجام نمیشود، آن کار خوب انجام شد تو خوشحال هستی معلوم میشود برای خدا بوده است ولی اگر نه این از همان تکلیفهای شرعی است که شیطان با انسان میکند. امام خودش نفسشناس بود، کشیک نفس میکشید، دوستان حتماً چهل حدیث اربعین حدیث امام را دیدهاند، حتماً حدیث جنود عقل و جهل امام را دیدند، بحث ریا، بحث عُجب، من این را برای خودم و شما و همه لازم میدانم مخصوصاً شماها که وظایف بزرگی به گردن دارید. این چهل حدیث امام را حتماً باید بخوانیم، ولو عمل هم نکنیم بخوانیم، امام میگوید خودتان را بازی ندهید، شما درس خواندهاید بلد هستید توجیه فقهی کنید، یک جا امام میگوید چون طلبهها اصول فقهی میخوانند چم و خم را میدانند، میگوید اگر به شیطان میدان بدهید شما بلد هستید حرام خدا را حلال کنید، شما میتوانید حلال خدا را بر دیگران میتوانید حرام کنید و حرام خدا را بر خودتان حلال کنید این کار را میتوانید بکنید. امام میگوید کاری نکنید که مردم بگویند آقا این حرفهایی که به ما میزنید و این کارهایی که خودت میکنی پس چطوری است؟!! میگویند طرف گفت آقا حضرت عباسی اگر پشت قرآن چیز دیگری نوشته آن را هم به ما بگویید چون این چیزهایی که به ما میگویید یک چیز است آن چیزهایی که خودتان میکنید چیز دیگری است.
راجع به یکی از مراجع بزرگ- فکر میکنم راجع به حاج شیخعبدالکریم حائری(رحمهالله علیه) مؤسس حوزه قم باشد اگر اشتباه نکنم- نقل میشود که ایشان ماه رمضان مریض بودند، روزه بر ایشان واجب نبود و پردهای پشت اتاق مشغول بودند چیزی میخوردند چون بیمار بودند و مسن، یک مرتبه یک بنده خدا پیرمرد روستایی که آمده بود وجوهات بدهد اشتباهاً پرده را کنار میزند میبیند آقا دارد غذا میخورد ظهر ماه رمضان، نمیدانسته که ایشان بیمار است و اصلاً وظیفهاش نیست، میگوید آقا حضرت عباسی این دستهای من را میبینی اینها پینه زده من توی ماه رمضان توی این گرما میروم کار میکنم و بدبختی توی آفتاب کار میکنم بعد میآیم اینجا وجوهات و زکات میدهم حضرت عباسی اگر خبری نیست به ما هم بگویید ما بیخود اینقدر توی زحمت نیفتیم!!! بعد حاج شیخ توضیح میدهند که جریان چیست، بعد میگویندکه مرحوم شیخ تا آخر عمر ناراحت بود و همانجا گریه کرد که چرا این رفتار من باعث شد که یک نفر در ایمانش شک کند، میگویند که ایشان تا آخر عمر ناراحت بود و میگفتند که من خلاف نکردم ولی چرا رفتاری شد شرایطی پیش آمد که انسانی یک لحظه شک کند که نکند دروغ است؟ اگر راست است چرا خود آخوندها عمل نمیکنند؟ اگر اینها راست است، بهشت و جهنم راست است چرا خودت نمیکنی؟ چرا میخواهی فقط مرا نجات بدهی؟ چرا خودت را نجات نمیدهی؟ دامن لباس خودت آتش گرفته میخواهی بیایی و دامن دیگران را خاموش کنی؟ اگر راست میگویی اول دامن خودت را خاموش کن. امام میگوید: پیامبران هیچ وقت به مردم نمیگفتند مردم بروید خوب باشید، جلو راه میافتادند و میگفتند مردم پشت سر ما بیایید، نمیگفتند مردم بروید به سوی رستگاری، نمیگفتند «إذهَبوا» میگفتند «تعالوا» بیایید به سوی رستگاری. اگر جبهه هست من خودم میآیم. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید پیامبر(ص) در جنگها در بدترین شرایط جنگی وقتی همه میترسیدند همه مجاهدین میترسیدند پناه میبردند «اذ مَرَّ البأس» (دقیقه 55) وقتی که جنگ دیگر خیلی خطرناک میشد میترسیدند پناه میآوردیم به پیامبر(ص)؛ پیامبر(ص) جهاد که بود اول خودش و اهل بیتش را جلو میآورد بعد اصحاب، بعد دیگران، کسی را فدای خودش نمیکرد. سر سفره دیرتر از همه مینشست، موقع خطر جلوتر از همه بود، با عملش حرف میزد. امام میگوید اینطور روحانی باش بعد ببین مردم فدایت میشوند، بعد به مردم بگو بروید در آتش میروند، چنانکه خودش اینطور بود. من زمان جنگ شهیدی دیدم بنده خودم کنار دجله توی خیبر 30-40 کیلومتر در عمق عراق ما مجروح شده بودیم چند نفر افتادند دیدم مجروحی داشت شهید میشد آخرین لحظه حرفش میگفت اگر کسی برگشت پشت جبهه از قول ما از امام معذرتخواهی کنید بگویید که عذر میخواهیم که نتوانستیم زیر بمبباران شیمیایی این خاکریز را نگه داریم. به امام بگویید ما را ببخشد، یعنی به جای اینکه طلبکار شود داشت شهید میشد میگفت از امام عذرخواهی کنید که من نتوانستم این خاکریز را حفظ کنیم بااینکه از نزدیک اصلاً امام را ندیده بود. امام میگوید آخوند با اخلاص باش، راست بگو، آخوند صادق باش، ببین مردم به حرفت گوش میکنند یا نه؟ آخوند صادق باش مردم میآیند، یعنی اگر هم نیایند مهم نیست تو به وظیفهات عمل کردی، ولی میآیند. میگوید خودتان را بازی ندهید شما میتوانید خودتان را بازی دهید درس خواندید، قواعد فقهی و اصولی بلد هستید میتوانید خود را بازی دهید، خود را بازی ندهید که تکلیف شرعی من چنین اقتضا میکند، وظیفه شرعی من چنین و چنان است،گاهی شیطان برای انسان وظیفه تعریف میکند هواهای نفسانی به اسم وظیفه شرعی انسان را به کارهایی وا میدارد. این وظیفه شرعی شما نیست که به مسلمانی اهانت کنید، از برادری بد بگویید، این حبّ دنیا و حبّ نفس است، اینها تلقینات شیطان است که انسان را به این روز مینشاند، این تخاصم اهل نار است، دعوای ما یا همدیگر. آقا این حرفها را به مردم عادی نمیگوید به طلبهها میگوید در حوزه نجف و همه حوزهها؛ در مقابل خداوند که همه چیز را ناطق و گویا قرار داده «قالوا ان تقن الله الذی انت کل شیء» (دقیقه 58) در برابر این خدا نمیتوانید اعمال زشت خود را پنهان و انکار کنید و توجیه کنید کمی فکر کنید، عواقب امور را بسنجید، عقبههای خطرناکی در عالم آخرت در پیش است، آنها را به یاد آورید. از فشار قبر از عالم برزخ از شدائدی که به دنبال آن غفلت نکنید، آنچه که به مردم میگویید خودتان باور کنید، اقلاً جهنّم را باور داشته باشید، اگر انسان واقعاً این عقبات خطرناک و جهنّم را باور داشته باشد روشش را در تمام زندگی عوض میکند، اگر شما ایمان به این امور داشته باشید اینگونه راحت زندگی نمیکنید و قلم و قدم و زبان خود را حفظ میکنید، جهاد میکنید. – دیدید میگویند راستش را بخواهید باور نداریم همهی این چیزهایی که به بقیه میگوییم ما خودمان باور نداریم- بعد ایشان میگوید اگر بقیه مردم خطا بکنند اقلاً در دنیا به یک چیزی رسیدند آخرت را از دست دادهاند شما هر دوی آن را از دست میدهید. شما روحانیون خسرالدنیا و الآخره میشوید، اگر بنا باشد حبّ نفس و حبّ دنیا بر شما غلبه کند و نگذارد که حقایق را درک کنید، عمل خود را برای خدا خالص کنید، شما را از جهاد و از تواصی به حق و صبر بازدارد در خسران قرار گرفتهاید خسرالدنیا و الآخره هستید چون جوانی را که دادید، از نعمتهای جنّت و مزایای اخروی هم محروم ماندید، دنیا هم که ندارید چیزی به دست نیاوردید چیزها را هم از دست دادید. دیگران اگر به بهشت الهی نروند درهای رحمت به آنها بسته شده و در آتش جهنّم بیفتند اقلاً دنیایی داشتند شما که دنیا هم ندارید. میگوید اگر دنبال دنیا هستید روحانی نیابد باشید، دارید نقشه میکشید که پول و قدرت و ریاست و شهرت و.. هدفت آنهاست بد جایی آمدی، خسرالدنیا و الآخره میشوید. کسی سند نداده که شما چون روحانی هستید ایمان شما ثابت بماند شاید ایمان مستودع باشد، شاید آخر کار شیطان از شما بگیرد، شاید با عداوت خداوند از این دنیا بروید، یک عمر از نعمتهای خدا استفاده کردید، سر سفره امام زمان نشستید، آخر کار خدای نخواسته با دشمنی ولیّنعمت خود از این عالم بروید. بکوشید اگر ارتباطی و محبّتی به دنیا دارید قطع کنید، این دنیا با همه زرق و برقش حقیرتر از آن است که قابل محبّت باشد آن هم برای شما چه رسد که از همین مظاهر دنیا هم محروم باشید شما از دنیا چه دارید که به آن دل ببندید، شمایید این مسجد و محراب و مدرسه و کنج خانه! بر سر مسجد و محراب با یکدیگر دعوا میکنید، میگوید اگر میخواهید سر دنیا هم دعوا کنید دیگر مسجد و محراب چه ارزشی دارد خیلی چیزها هست اقلاً برو دنبال آنها. اگر همانند اهل دنیا زندگی مرفّهی هم داشته باشید پس از پایان عمر میبینید که مثل خوابی بود و گذشت ولی مسئولیتش تا ابد گریبانگیر شما خواهد بود تازه اهل دنیا که خیال میکنند که به دنیا رسیدهاند دچار غفلت هستند هرکسی دنیا را از دریچه محیط خود مینگرد و فکر میکند دنیا همان است که او دارد. این همین عالم دنیا و جسم وسیعتر از آن است که بشر تصورش را بکند. میگوید تازه به همین دنیا هم هرگز نخواهید رسید.
و آخرین عبارت امام، من اکنون روزهای آخر عمرم را میگذرانم، البته این قبل از انقلاب بود، دیر یا زود از میان شما میروم ولی آیندهی تاریکی و روزهای سیاهی برای شما پیشبینی میکنم اگر خود را اصلاح نکنید و اگر نظم و انضباط در امور درسی و زندگی خود حاکم نکنید شما محکوم به نابودی خواهید بود، تا فرصت از دست نرفته و تا دشمن بر همهی شئون علمی و دینی ما مسلط نشده فکری بکنید، بپا خیزید، در مرحله اول اصلاح خود و سپس مجهز و منظم شوید، در حوزههای علمیه انضباط برقرار کنید، نگذارید مخالفان بیایند حوزهها را منظم کنند، نگذارید دشمنان به بهانه اینکه شماها لایق نیستید و کاری از شما نمیآید و یک مشت بیکاره و مفتخور در حوزهها جمع شدهاند آنها بیایند به حوزههای علمیه دست بیندازند و به اسم اصلاحات حوزهها را فاسد کنند و شما را تحت سلطه درآورند؛ بهانه دست آنها ندهید خودتان را اصلاح کنید. اگر شما منظم شوید و مهذّب شوید دیگران به شما طمع نمیکنند و راه ندارند که در حوزههای علمیه و جامعهی روحانیت نفوذ کنند. ایادی استعمار از انسان میترسند، انسان باشید، میگوید آدم باشیم. شما موظف هستید خودتان را بسازید، انسان کامل شوید در مقابل دشمنان بایستید، اگر مقاومت نکنید و اگر مجهز و منظم نشوید هم خودتان از بین میروید و هم قوانین اسلام فانی میشود و شما مسئول خواهید بود. شما علما و اهل علم مسئول هستید، شما طلاب در رأس و بقیه مسلمانان پس از شما مسئول هستند، اراده خودتان را قوی کنید و در برابر ظلم در سراسر جهان بایستید و مقاومت کنید.
هشتگهای موضوعی